سورتمه

قدیر شعیبی

سورتمه

قدیر شعیبی

CHANGE

تهران میدان ونک ساعت ۲ نیمه شب 

در روزهای پایانی تبلیغات انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری فضای سیاسی به گونه ی دیگری است ، امشب ۱۸ خرداد نیز پس از پایان مناظره تلویزیونی موسوی و کروبی خیابان ولی عصر و بخصوص میدان ونک مملو از طرفداران نامزدهاست .باران شدیدی در حال باریدن است  ترافیک سنگین خودروها در مسیر پارک وی تا میدان ونک و تجمع جمعیت در میدان ونک بسیار چشمگیر است . جمعیت در دسته های جداگانه هر یک به نفع کاندیدای خود شعار میدهند . آنچه در این بین قابل توجه و قابل تامل است رعایت و احترام طرفداران کاندیداها به حقوق یکدیگر است ، چیزی که در ایران کمتر دیده شده است . پلیس در حاشیه میدان و از دور مراقب اوضاع است تا از بروز درگیری های احتمالی جلوگیری کند . صحنه های امشب تقریبا مشابه اعتراضات هماهنگ و گسترده کشورهای اروپایی که گاها از تلویزیون میبینم است . شاید کورسوی و نوید رعایت خیلی چیزها باشد . طرفداران کروبی بالاترین سطح استاندارد در برخوردها را دارند .

سکولاریزاسیون

سه معنای اصلی سکولاریزاسیون ، سه معنایی که متفاوت و تا حدی متضادند . بغرنجی مقوله سکولاریزاسیون و کاربردهای متفاوت آن از جمله برداشت های تقلیل گرایانه مخالفان ایرانی کاربرد مقوله سکولاریزاسیون برای جامعه ما از همین جا ناشی می شود .

معنای اول سکولاریزاسیون عبارت است : افول سیادت دین در جامعه ، پایان یافتن نقش سیاسی و اجتماعی آن در سازماندهی جامعه ، خودمختاری و تمایزیابی حوزه های مختلف اجتماعی و تبدیل مذهب به امری خصوصی . سکولاریزاسیون در این معنا نزدیک به لائیسیته است ، از این رو گاهی لائیسیزاسیون خوانده می شود . با این همه ، سکولاریزاسیون در همین معنای خود به مفهوم << جدایی دولت و دین >> که در لائیسیته وجود دارد نیست .

معنای دوم سکولاریزاسیون ، سکولاریزاسیون مسیحیت است . منظور از آن ، گیتی گرایی ( هگلی ) یا دنیایی شدن دین است . امروزی شدن دین و به طور مشخص مسیحیتی که خود را با الزامات و شرایط زمانه و جهان مادی و کنونی هماهنگ و همساز می کند . مسیحیتی که خود را به رنگ روز در می آورد ( هایدگر ) . آن چه که پایه بحث مخالفان استفاده از واژه سکولاریزاسیون در ایران را تشکیل می دهد همین تعریف دومی دینی از آن است .

اما معنای سومی از سکولاریزاسیون وجود دارد که از آن زیر عنوان << قضیه سکولاریزاسیون >> نام می برند و عبارت است از انتقال نمودارها ، مضمون ها و بازنمایی ها از حوزه دینی و الهیات به حوزه غیر دینی .

تعریف سکولاریزاسیون از زبان نظریه پردازان پارادیگم سکولاریزاسیون :

سکولاریزاسیون چون << افول اهمیت یا معنای نهاد دین به مثابه ابزاری برای کنترل اجتماعی >> ( هوارد بکر )

سکولاریزاسیون چون << فرآیندی >> که << در آن اندیشه ، عمل و نهادهای مذهبی اهمیت ( معنای ) اجتماعی خود را از دست می دهند >> . (بریان ویلسون )

سکولاریزاسیون چون << فرآیندی >> که << در آن بخش های کاملی از جامعه و فرهنگ از زیر نفوذ و اقتدار نهادها و نمادهای دینی خارج می شوند >> ( پیتر برژه )

سکولاریزاسیون چون فرآیند استقلال و خودمختاری سه ساحت اجتماعی ، سازمانی و خصوصی . ( کارل دوبل آئر )

در این تعریف های مشابه ، سکولاریزاسیون چون پارادیگمی سیاسی _ اجتماعی به فرآیندی گفته می شود که به کاهش نقش و نفوذ مسلط دین در امور اجتماعی و سیاسی می انجامد . جامعه << سکولاریزه >> به جامعه ای گویند که در آن حوزه های مختلف اجتماعی ، جامعه مدنی ، دولت ، حقوق ( قوانین ) ، دانش و هنر << خودمختار >> و متمایز می شوند و نسبت به دین و دستگاه آن << مستقل >> و آزاد می گردند . در این تعریف دین و دستگاه دین نقش محوری و غالب خود را در سازماندهی و هدایت اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی جامعه از دست می دهد و از عامل فراگیر در جامعه به یکی از عامل های اجتماعی در کنار دیگر عامل ها قرار می گیرد .  

شیدان وثیق

صد و یک سال از کشف نفت در ایران گذشت : پنجم خرداد ۱۲۸۷

این مظفرالدین شاه قاجار بود که برای یافتن مشتری نفتی، نماینده‌ای را راهی فرنگ ساخت تا بلکه بتواند کسی را برای سرمایه‌گذاری در نفت ایران بیابد. آنتوان کتابچی رئیس کل گمرکات ایران که تبار گرجی داشت نماینده مظفرالدین‌شاه شد و عازم بریتانیای کبیر. کتابچی در لندن با کوته، منشی رویتر ملاقات کرد و به وسیله او بود که به فرد میلیونری معرفی شد که اهل ریسک بود: ویلیام ناکس دارسی. دارسی در شهر دوون انگلیس متولد شده و به استرالیا مهاجرت کرده بود. در آنجا یک معدن متروک را خریده و مشغول کشف طلا در آن معدن شده بود. دارسی این چنین میلیونر شده و به انگلیس بازگشته بود. وقتی که کتابچی پیشنهاد سرمایه‌گذاری در نفت ایران را به دارسی داد با استقبال دارسی روبه‌رو شد. در نتیجه این مذاکرات بود که دارسی منشی خود آن‌ماریوت را در سال 1280 به ایران فرستاد، تا با شاه ایران مذاکره کند. مظفرالدین شاه، خوشحال و پیروز، خیلی سریع قراردادی با آن‌ماریوت بست و به موجب آن قرارداد حق انحصاری اکتشاف و استخراج و پالایش نفت در سراسر ایران جز پنج ایالت شمالی را به مدت 60 سال به دارسی اعطا کرد و در برابر نیز البته دارسی متعهد شد 16 درصد از منافع خالص ملی خود را به دولت ایران بپردازد و در انقضای مدت 60 سال تمامی دارایی شرکت بدون پرداخت هیچ‌گونه عوارضی به تملک دولت ایران درآید. بدین ترتیب مته حفارى اولین چرخش‌هاى خود در خاک خاورمیانه را به دنبال اعطاى امتیاز استخراج و بهره بردارى از نفت سراسر ایران در سال ١٢٨٠ از سوى مظفرالدین‌شاه قاجار به «ویلیام ناکس دارسی» انگلیسى، تجربه کرد . دارسی یکی از مهندسان کالج لندن به نام جرج برنارد رینولدز را که قبلا در سوماترای اندونزی سوابقی در کار حفاری داشت، استخدام کرد. رینولدز در سال 1281وارد ایران شد و در پاییز همان سال کار حفاری را شروع کرد. چاه سرخ در منطقه‌ای در کوهستان غرب ایران نزدیک به قصر شیرین فعلی، اولین نقطه برای کار حفاری بود. رینولدز و کارگران او با تلاش طاقت فرسا کار می‌کردند ولی حاصلی در بر نداشت. حفاری به مدت دو سال در آن منطقه همگان را مایوس کرد، بنابراین آنها به منطقه مامتین در حوالی رامهرمز کنونی، نقل مکان کردند. حفاری در مامتین هم اما نتیجه‌ای در بر نداشت. عاقبت گره کار، به دست یک شرکت اسکاتلندى گشوده شد که امتیازى در کشور برمه داشت و پالایشگاهى نیز در رانگون تاسیس کرده بود. مذاکرات میان دارسى و شرکت نفت برمه به تشکیل شرکتى به نام «سندیکاى امتیازات» انجامید که مرکزش نیز در « گلاسکو» بود. قرار شد عملیات حفارى در پیرامون مسجد سلیمان از سوى این شرکت، با پشتیبانى مالى شرکت برمه، پى‌‌گرفته شود.شرکت جدید البته براى پیشبرد مقصود خود قراردادى هم با سران ایل بختیارى امضا کرد و آن‌ها متعهد شدند که در برابر دریافت حقوق معینى حفاظت اموال و تاسیسات شرکت را در منطقه عملیات عهده‌دار گردند. این قرارداد که با پادرمیانى کنسول انگلیس در اصفهان و بدون اطلاع مقامات دولتى ایران انعقاد یافت هیچ گاه مورد شناسایى و قبول دولت ایران واقع نشد و سرانجام پس از روى کار آمدن رضا شاه رسما ملغى گردید. در هر حال عملیات حفارى در چند نقطه دنبال شد. دو حلقه چاه که در شمال اهواز حفر شد نتیجه مطلوب نداد، اما حفارى در مسجد سلیمان در 5خرداد 1387 به نفت رسید. هزینه‌های بالغ بر 300هزارلیره در نزدیک به هفت سال، اگرچه دارسی را مایوس کرده و او طی تلگرافی از رینولدز خواسته بود که به انگلیس برگردد اما رینولدز با اطمینان به کار خود، به حفاری ادامه داد و بدین ترتیب در ساعت چهار صبح 28 مه، برابر با پنجم خرداد 1287 رینولدز و همکاران او از صدای عجیب چاه بیدار شدند. اندکی بعد نفت، با فشار زیاد در ارتفاع 50 پایی فوران کرد وآنها به دور دکل حفاری حلقه زدند و شروع به رقص و پایکوبی کردند. آزمایش‌هاى بعدى نشان داد که کارشناسان آن چه را که جست‌و‌جو مى‌کردند، یافته‌اند. چاه دوم و سوم هم وجود منبع عظیم نفتى را به ثبوت رساند و بدین ترتیب نام مسجد سلیمان به عنوان نخستین میدان نفتى خاورمیانه در تاریخ نفت جهان ثبت شد.از شگفتى‌هاى تقدیر آن است که «رینولدز» رئیس عملیات حفارى که پس از این کشف مهم شادمانه به اهواز بر مى‌گشت نامه‌اى را از مرکز شرکت در اسکاتلند دریافت کرد که دو هفته پیش از موفقیت حفارى در مسجد سلیمان به قلم آمده بود و حکایت از آن داشت که صاحبان شرکت از پیشرفت عملیات در آن ناحیه ناامید گشته و دستور داده بودند که در صورت ادامه این شرایط، آنها بساط خود را جمع و ماشین آلات و تجهیزات را به محمره (خرمشهر) در کنار دریا منتقل کنند. مسجد سلیمان اما ناجی آنها شده بود و کشف نفت در ایران، نوید عصر جدیدی را می‌داد. شرکت برمه و شرکت سندیکاى امتیازات چند ماه پس از کشف نفت در مسجد سلیمان با همراهی یک سرمایه دار انگلیسى شرکت جدیدى با نام «شرکت نفت انگلیس و ایران» را تاسیس کردند. تمام حقوق امتیازنامه دارسى به این شرکت جدید انتقال یافت و دارسى خود نیز به عضویت هیات مدیره این شرکت درآمد. عملیات احداث پالایشگاه توسط آنها در سال 1288 شروع شد. کارکنان شرکت که تا آن زمان محدود به چند نفر حفار، مکانیک، قاطرچى، یک حسابدار و یک پزشک بود به سرعت فزونى گرفت و در سال 1289 به ٢٥٠٠ تن رسید. نخستین هواپیما توسط شرکت در سال 1290 به ایران وارد شد و اولین محموله نفت خام ایران در سال 1291صادر شد. بدین ترتیب تا سال 1293 تعداد چاه‌هاى حفارى شده در مسجد سلیمان به ٣٠ حلقه رسیده بود. در همین سال توافقى میان دولت انگلیس و شرکت نفت حاصل گردید که به موجب آن اکثریت سهام شرکت در اختیار دولت قرار گرفت. از آن پس دولت انگلیس همواره دو نماینده در هیات مدیره شرکت داشت که داراى حق «وتو» بودند و مى‌توانستند تصمیمات هیات مدیره را که منافى با مصالح دولت انگلیس تشخیص دهند وتو و از اجراى آن جلوگیرى کنند.  

سعید رضوانی

فیلسوف کافه

اکثر آثار سارتر و سیمون دوبوآر در کافه های ساحل چپ پاریس در فضای مملو از سرو صدا و جرینگ و جرینگ لیوان ها و ظروف ، بوی قهوه ، سیگار ، خوراک و شراب و منظره ی آمد و رفت مشتریان نوشته شد . سارتر که بیشتر عادت داشت << فیلسوف کافه >> باشد ، ظاهرا چنین می نمود که نوشته ی او چندان جدی نیست یا تنها آینه ای برای این صحنه ی انسانی گذرا ، دلربا اما لبریز از سبکسری کافه است تا ارتباط با قلمرو جدی حقیقت . اما در دفاع از سارتر ، انصاف این است که بگوییم بسیاری چیزها در آن زمان کافه را همچون جایی برای نوشتن ایجاب می کرد . نخست و مهم تر از همه ، کافه ها به خلاف سرمای شدید اطاق های کوچک و زشت هتل ساحل چپ که سارتر در طی سال های جنگ در آن زندگی می کرد ، از گرمای مطلوبی برخوردار بودند . وانگهی ، کافه های شهرهای بزرگ اروپایی به طور سنتی محل رفت و آمد هنرمندان و روشنفکران ، رادیکال های راست و چپ بود . اما به ویژه برای سارتر که مانند کرکه گور و نیچه ی پیش از خود در پی ایجاد قلسفه ای درباره وجود انسانی بود که با مسائل اخلاقی جهان مدرن رو به رو می شد ، زندگی کافه منبع دائمی جوشش وجود انسانی ملموسی بود که آرزوی دستیابی به آن را داشت .  

  

ت . ز . لاوین 

ترجمه : پرویز بابایی

محفل ها و پاتوق ها

صادق هدایت پس از مراجعت از فرانسه یکی از سوغاتی هایی که آورده بود پاتوق بود . او در پاریس یاد گرفته بود که چگونه دوستان برای دیدن هم دیگر قراری می گذارند و در محل و ساعت معینی جمع می شوند و هر مدت که بخواهند دور هم هستند و از مصاحبت یک دیگر لذت می برند .

بعد از مراجعت به ایران صادق هدایت در خانه ی پدرش یک اطاق داشت . گر چه او در استفاده از اطاقش آزاد بود و می توانست دوستانی را آنجا بپذیرد اما این کار زیاد سهل هم نبود . حتی او مدتی از همین اتاق کوچک خود به این معنا استفاده کرد که کمیته مرکزی حزب توده می آمدند و در همین اتاق جلسه تشکیل می دادند . چون مامورین امنیتی بشدت آنها را تحت نظر داشتند ولی به خانه ی اعتضادالملک و اطاق صادق هدایت نیندیشیده بودند . البته گفتنی است که صادق هدایت عضو حزب توده نبود ولی با روسای این حزب دوستی داشت و هرگز وارد تشکیلات حزب نشد . بعد از واقعه آذربایجان و حزب دموکرات ، در زمره دشمنان حزب توده درآمد که خود قصه دیگری است .

صادق هدایت در مدت کمی پس از مراجعت به ایران با عده ای از نویسندگان و شعرا و ادبا و تحصیل کرده ها آشنایی پیدا کرد . او در میان آنها سه نفر را با خود هماهنگ تر یافت که عبارت بودند از : مسعود فرزاد ، بزرگ علوی و مجتبی مینوی . این جوانان همه شیفته صادق هدایت شدند که در نتیجه انس و الفت و همکاری بین آنها شکل گرفت که مدتی پایدار ماند .

این دوستان که نمی توانستند هر روز عصر در خانه ی یکدیگر ملاقات داشته باشند پاتوقی را انتخاب کرده آنجا جمع می شدند . چای و شیرینی و قهوه ای می خوردند و کارهای جالبی می کردند . این گروه که به گروه ربعه معروف شد 4 نفر جوان تحصیل کرده ولی بی پول اما عاشق ایران و باسواد و محقق بودند . کما اینکه ما از آنها آثار بسیار ارزنده ای را در دست داریم که به جا مانده است .

پاتوق های صادق هدایت و یارانش را به این ترتیب می توان نام برد :

کافه رستوران ژاله در خیابان لاله زار نو تا 1320

کافه فردوسی در خیابان استانبول < جمهوری فعلی > تا 1322

کافه رستوران کنتی نانتال در خیابان استانبول تا 1322

کافه رستوران هتل نادری در خیابان نادری < جمهوری > تا 1325

کافه رستوران ماسکوت خیابان فردوسی تا 1325

قهوه خانه بهجت آباد تا 1325

آنچه در این پاتوق ها عمل می شد گفتنی است . گروه ربعه جمع می شدند بعد از شوخی ها و خنده ها و متلک ها و شرح اتفاقات هر کس کار تازه ای کرده بود مطرح می کرد . بقیه درباره آن نظر می دادند و با هم مشورت می کردند و هر طوری که می توانستند به هم کمک می کردند که نوشته یا تحقیق دوستشان پر بارتر شود . به مقدار قابل توجهی تبادل اطلاعات می کردند . آخرین یافته های خود مخصوصا در عالم علم و ادب و فرهنگ را به سایرین منتقل می کردند . بعد اصولا برای اجرای کارهایی برنامه ریزی می کردند . مثال زنده این برنامه ریزی << کتاب مستطاب وغ وغ ساهاب >> است . تمام قضایای این کتاب که توسط صادق هدایت و مسعود فرزاد تدوین شده بودند در پاتوق خوانده شد جر و تعدیل و تصحیح می شدند . برنامه بعدی هر کس معین می شد و بالاخره این کتاب چاپ شد .

بزرگ علوی که زبان آلمانی را خوب می دانست روی ادبیات آلمانی کار می کرد ولی خود هم نویسنده بود ورمان می نوشت . مسعود فرزاد که زبان انگلیسی خوب می دانست درباره حکیم عمر خیام مطالعه می کرد . مجتبی مینوی که اصولا جوانی محقق بود روی متون قدیمی ادبیات ایران و چون زبان عربی را خوب می دانست متون عربی کار می کرد . صادق هدایت هم به زبان فرانسه تسلط داشته و فرهنگ و ادبیات فرانسوی را خوب می شناخت . با مرور زمان متاسفانه گروه ربعه از هم پاشید . بزرگ علوی که توده ای بود به زندان افتاد . مسعود فرزاد و مینوی رفتند به انگلیس و صادق هدایت ماند و خودش .

در این مورد مسعود فرزاد می گوید :

هدایت مرد و فرزاد مردار شد

علوی به چپ رفت و گرفتار شد

مینوی به راست رفت و پولدار شد  

 

جهانگیر هدایت