سورتمه

قدیر شعیبی

سورتمه

قدیر شعیبی

۵ ـ فرد بر ضد دولت ( نافرمانی اجتماعی نوشته ی هنری دیوید تورو )

<< ظالم ترین حکومت جز به رضای مردمی که بر آنها فرمان می راند و حاکم ستمگر رضایت آنان را غالبا به زور تحصیل می کند ، قادر به ادامه ی حیات نیست >> .                     گاندی

نام هنری دیوید تورو ، یک تماشاگر تیزبین طبیعت و یک دلداده تنهایی و دشت و دمن و یک دوستدار حیات ساده و یک شاعر و عارف مسلک و استاد نثر انگلیسی را در نظر مجسم می سازد .

 از تورو کمتر به عنوان نویسنده چند بیانیه ی بسیار افراطی که در تاریخ امریکا کم نظیر است ، سخن به میان آمده و نیز به گفته ی یکی از نویسندگان شرح حال وی ، کمتر به عنوان بیان کننده ی << آرا و عقاید ی کاملا صریح و بی پرده ، که تاکنون در امریکا درباره ی مقاومت بر زبان قلم آمده >> از او یاد شده است . تورو از این گفته ی تامس جفرسون که << بهترین دولت آن است که کمتر حکومت کند >> پا فراتر نهاده ، نتیجه گرفته است که : << بهترین دولت آن است که به هیچ رو حکومت نکند .

   این کلمات معرف رساله ی معروف تورو به نام << نافرمانی اجتماعی >> است که نخستین بار در نشریه ای گمنام و کم دوام یعنی ماهنامه << دفتر زیبایی شناسی >> متعلق به الیزابت پی بادی در ماه مه سال 1849 نشر شد . عنوان اصلی کتاب که مقاومت در برابر حکومت کشوری بود ، بعدها به نام درباره ی وظیفه ی نافرمانی اجتماعی و یا به اختصار نافرمانی اجتماعی تغییر عنوان داد . بار اول که این اثر انتشار یافت توجه عده ی قلیلی را جلب کرد و خوانندگان آن معدود بودند ولی در صد سال بعد کتاب تورو را هزاران نفر خوانده بودند و نوشته ی او در حیات میلیون ها انسان اثر بخشیده بود .

تورو فرزند پدر و مادری فرانسوی و اسکاتلندی بود که به سال 1817 در کنکورد ، واقع در استان ماساچوستس ، پا به جهان نهاد و در محیط ملایم و آمیخته به محافظه کاری خانواده ی فقیر و شریف رشد و نمو کرد . چهار سالی که تورو در دانشگاه هاروارد گذرانید در زندگانی او دوران شاخص و بر جسته ای به شمار نمی رود ، گر چه همان ایام نیز بارقه ی وجود طاغی آتی به چشم می خورد و آن این حقیقت بود که وی هنگامی که به کلیسای دانشگاه می رفت کت سبز به بر می کرد << زیرا قوانین و اصول ، پوشیدن کت سیاه را ایجاب می کرد >> وی اوقات فراوانی را در کتابخانه ی دانشگاه گذرانید و دو معلم عالی قدر یعنی ادوارد . تی . چینگ و جونزوری شوق نویسندگی را در او بر انگیختند .

نسخه چاپی نافرمانی اجتماعی ، که اصل آن در 1848 به صورت خطابه ای نوشته شده بود ، سال بعد نشر شد . جنگ امریکا و مکزیک در 1846 – 1847 تازه پایان یافته بود و برده داری  مسئله حادی به شمار می رفت . << قانون بردگان فراری >> که خشم و آزردگی خاص تورو را بر می انگیخت ، بزودی به مرحله ی اجرا می رسید . این مسائل به اضافه ی نبرد او علیه مالیات سرانه ، الهام بخش نافرمانی اجتماعی بود .

تورو که ذاتا همه چیز بود جز سیاستمدار ، معتقد شد که زمان بررسی ماهیت دولت و فرمانروایی آن فرا رسیده است . رابطه ی فرد با دولت و رابطه ی دولت با فرد چگونه باید باشد ؟ از مطالعه و تعمق در این پرسش ها بود که فلسفه تورو درباره ی استقلال فردی و مقام انسان در جامعه پدید آمد .

تورو می نویسد : << بهترین حکومت ، جز وسیله ی نیل افراد به هدف ها و مقاصد خود چیزدیگری نیست ، لیکن اکثر حکومت ها گاه مانع رسیدن افراد به هدف ها و مقاصد خویش اند .

تورو بلافاصله پس از آن که موضوع << عدم >> حکومت را مطرح می کند ، تشخیص می دهد که انسان هنوز به مرحله ی کمال نرسیده است تا امحاء کامل حکومت ممکن و میسر باشد ، از این رو نظریه ی خویش را تعدیل می کند و می گوید : << من به نام فردی که تابع حکومت است و می خواهد درباره مطالب امکان پذیر و عملی سخن گوید ، بر خلاف آن ها که خود را هواخواه هیچ حکومتی نمی دانند ، خواستار این نیستم که حکومت بی درنگ برافتد و هیچ حکومتی وجود نداشته باشد بلکه خواستا ر آنم که بی درنگ حکومت بهتری پدید آید . بگذارید هر انسانی اعلام نماید که چگونه حکومتی مورد احترام اوست و همین کار گامی برای به دست آوردن آن خواهد بود . >>

تورو هرگز معتقد نیست که فرد تابع حکومت  << در برابر قانونگذار از وجدان خویش چشم پوشد و دست بردارد . . . نخست می بلیستی انسان باشیم و سپس اتباع حکومت . این پسندیده نیست که برای قانون به اندازه ی حق و عدل ایجاد احترام کنیم . >>

تورو نافرمانی اجتماعی را با بیان مفهومی که از << حکومت کامل >> دارد و با تاکید مجدد و گویای عقیده و ایمان خویش درباره ی عظمت و ارزش و اهمیت فرد پایان می بخشد :

<< قدرت حکومت می بایستی مورد تائید و رضایت تابعین حکومت باشد . حکومت ، جز آنچه من به او می دهم ، حقی بی غش و خالی از نقص درباره ی من و دارایی من ندارد . پیشرفت و تکامل حکومت به رژیم دموکراسی ، پیشرفت و ترقی به سوی احترام واقعی فرد است . . . آیا رژیم دموکراسی ، آن چنان که ما آن را می شناسیم ، آخرین بهبود ممکن در وضع حکومت است ؟ آیا امکان ندارد که گام دیگری به سوی شناختن و تحکیم حقوق انسان برداریم ؟ تا دولت فرد را به عنوان یک نیروی عالی و مستقل ، نیرویی که همه ی قدرت و قوه ی دولت ناشی از او است ، نشناسد و با وی رفتاری شایسته و در خور مقام انسان نداشته باشد ، هرگز ملتی واقعا آزاد و روشنفکر پدید نخواهد آمد . من از این اندیشه لذت می برم که بالاخره دولتی پدید آید که بتواند نسبت به همه ی انسان ها دادگر باشد و در باره ی فرد با احترامی که در خور یک انسان است رفتار کند و حتی اگر گروهی که همه ی وظایف انسانیت خویش را انجام داده اند بخواهند دور از دولت زندگی کنند و با دولت کاری نداشته باشند و نخواهند در حیطه ی فرمانروایی دولت باشند ، آنان را مخل آسایش خود نداند . دولتی که این چنین میوه ای ببار می آورد و همین که << رسید >> بخواهد آن را در اختیار انسان ها گذارد ، راه را برای ایجاد دولتی کاملتر و ممتازتر خواهد گشود .

تاثیر نافرمانی اجتماعی در زمان خود تورو بی اهمیت بود . در نوشته های معاصران تورو تقریبا هیچ اشاره ای به اثر او نمی توان یافت . با در پیش بودن جنگ های داخلی امریکا ، که کمتر از ده سال بعد به وقوع پیوست ، گمان می رفت که رساله ی وی قبول عام بیابد و غوغایی به پا کند . اما ظاهرا کتاب تورو در زیر خروارها نوشته ی << ضد بردگی >> مدفون شد و تا قرن بعد گمنام و تقریبا از یاد رفته باقی ماند .

اکنون به آفریقای جنوبی و هندوستان می رویم .

به سال 1907 نسخه ای از نافرمانی اجتماعی به دست یک حقوقدان هندی موسوم به موهانداس کارامچاند گاندی افتاد که همان وقت درباره ی ارزش مقاومت منفی به منزله ی سلاحی ، که ملت بتواند در راه دفاع از خویش بکار برد ، به فکر پرداخته بود . در این جا شرح ماجرا را که مهاتما گاندی بیست و دو سال بعد برای هنری سالت ، یکی از زندگی نویسان اولیه ی تورو ، بیان کرده است می آوریم :

گمان می کنم نخستین آشنایی من با نوشته های تورو در 1907 یا اندکی بعد بود ، همان زمانی که من سخت دست به کار مبارزه ی مقاومت منفی بودم . یکی از دوستانم رساله ی نافرمانی اجتماعی را برایم فرستاد . این اثر تاثیر عمیقی در من نمود . تکه ای از آن را برای خوانندگان روزنامه ی << عقاید و افکار هندیهای آفریقای جنوبی >> ، که در آن زمان منتشر می کردم ، ترجمه کردم و در بخش انگلیسی نشریه ی مزبور تکه های زیادی از آن را نقل کردم . رساله ی تورو چنان قانع کننده و صادق و صمیمی بود که احساس کردم لازم است مطالب بیشتری درباره ی تورو بدانم و به کتابی که شما راجع به زندگانی او نوشته اید و به کتاب والدن تورو و رساله های دیگری که کوچکتر بود برخوردم . همه ی آن ها را با لذت فراوان خواندم و از همه ی آن ها استفاده بردم .

گاندی که از اصطلاح << مقاومت منفی >> ناراضی بود ولی به جای آن اصطلاح شایسته ای نمی یافت ، بی درنگ اصطلاح نافرمانی اجتماعی را برای توصیف نهضت خود پسندید . وی معتقد گردید نافرمانی اجتماعی اصلی را بیان می کند که به معنای ثبات و استواری فاقد قهر و غلبه است و معنای فداکاری و از خودگذشتگی در راه حق و عدل را دارد – یعنی همان شیوه ی سیاسی که کاملا با فلسفه ی گاندی تطابق دارد . نافرمانی اجتماعی در دست مهاتماگاندی به صورت کتاب دینی اصل مقاومت منفی درآمد . گاندی برای پیروان هندوی خویش واژه ی << ساتیاگراها >> را وضع کرد که معادل << نافرمانی اجتماعی >> و مرکب از دو وازه ی سانسکریت و به معنای << قدرت روح >> و یا << نیرویی است که زاییده ی عشق و حقیقت و عدم قهر و غلبه >> می باشد .

تورو تمرکز قدرت را در فرد یا دولت ، به هر شکل و صورت ، مردود می شمرد .  

 

کتاب هایی که دنیا را تغییر دادند 

رابرت بینگهام داونز

شعور انسان در محکمه

گالیله‌ئو گالیله‌ئی (متولد ۱۵۶۴ در پیزای ایتالیا) از پیروان اسلوب تازه در شناخت علمی بود، متکی بر مشاهده و تجربۀ عینی، و مستقل از آرای ذهنی پیشین.

گالیله در کاوش‌های خود تنها به موازین عقلی معتقد بود. او به جای پیروی از احکام و آرای پیشین، به روش علمی (بر پایه‌ی مشاهده و تجربۀ مستقیم) گرایش داشت. روش او آن بود که هر قضیه‌ای را نخست بر پایه‌ی مشاهدات روزمره به رشته‌ای از مسائل ساده تجزیه می‌کرد، سپس آنها را مطابق توضیحات ساده‌ی ریاضی و منطقی حل می‌کرد، و سرانجام به استنتاج کلی می‌رسید.

گالیله در دانشگاه پیزا استاد ستاره‌شناسی بود. او با مطالعات خود به نتیجه رسید که آنچه نیکلاس کوپرنیک به صورت تئوریک مطرح کرده بود، دال بر حرکت زمین به دور خورشید، حقیقت دارد. او به ویژه پس از انتقال به دانشگاه شهر پادوا، با شور و شوق بیشتری به دفاع از این دیدگاه پرداخت . 

کلیسای کاتولیک به مرکزیت زمین معتقد بود، و به پیروی از متن "سفر آفرینش" تورات (عهد قدیم) قرن‌ها آموزش داده بود که خداوند نخست زمین را آفرید و سپس عرش و سماوات (خورشید و ستارگان) را پیرامون آن به حرکت در آورد.

ارباب کلیسا از گالیله خواستند از عقاید تازه دست بردارد و تنها نظریات مورد قبول کلیسا را آموزش دهد، اما گالیله به هشدار‌های ارباب کلیسا وقعی نگذاشت، تا آنکه رسما "برای ادای توضیحات" به رم احضار شد. محکمۀ تفتیش عقاید (انکیزیسیون) که به پرونده‌ی گالیله رسیدگی کرد او را کافر شناخت. 

حکم دادگاه تفتیش عقاید

حکمی که دادگاه به گالیله ابلاغ کرد، در متون گوناگون متفاوت است، و درونمایه‌ی آن بدین قرار است:

«عالیجنابان کاردینال‌های محکمۀ تفتیش عقاید در ۲۲ ژوئن ۱۶۳۳ آرای خود را به ترتیب زیر اعلام می‌کنند:

نخست آن که نظرگاهی که خورشید را ثابت و مرکز جهان می‌داند، از دیدگاه فلسفی انحرافی و کفرآمیز است، زیرا نص صریح کتاب مقدس را نقض می‌کند. دیگر آن که این نظرگاه که زمین مرکز جهان نیست، بلکه با حرکتی دائمی به دور خورشید می‌چرخد، با ایمان دینی مغایرت دارد.

با تائیدات حضرت عیسی مسیح و مادر مقدس مریم عذرا، حکم نهایی خود را چنین اعلام می‌کنیم: گالیله، شما از سوی این مرجع مقدس مظنون به کفر هستید، زیرا به عقایدی متوسل شده‌اید که با متون مقدس منافات دارد. شما به این اعتقاد باطل رسیده‌اید که خورشید ثابت است و زمین از مشرق به سوی مغرب حرکت می‌کند، یا این که زمین در مرکز کائنات قرار ندارد.

چگونه بندگان خداوند می‌توانند به نظری معتقد باشند که با احکام مقدس آسمانی در تضاد است؟ هرجا نظریه‌ای با احکام الهی مغایر باشد، لاجرم باید در آن نظرات تردید کرد و شائبۀ کفر و فساد را از آنها زدود.... گالیله، شما از فیض الهی محروم شده و به اشد مجازات محکوم می‌شوید.»

هفت کاردینال ارشد بر حکم تکفیر گالیله مهر تائید زدند.

 اعترافات گالیله

گالیله در برابر دادگاه متنی را قرائت کرد که برای تبرئۀ خود از پیش آماده کرده بود. او در برابر دادگاه چنین گفت:

«من، گالیله‌ئو گالیله‌ئی، فرزند وینچنزو، اهل فلورانس، در سن هفتاد سالگی، در این دادگاه معدلت حاضر شده، در برابر شما قضات محکمۀ تفتیش زانو می‌زنم، بر کتاب مقدس که اینک در برابر من است، دست می‌گذارم و سوگند یاد می‌کنم که همواره به این کتاب، یکایک تعالیم و نصایح و مواعظ آن اعتقاد داشته و به لطف خداوند در آینده نیز اعتقاد خواهم داشت.

با هدایت عالیجنابان و طلب مغفرت از درگاه پروردگار آشکارا می‌گویم: این نظر که خورشید ثابت است و زمین به دور آن می‌چرخد، نظری سخیف و باطل است که هرگز نباید در جایی تدریس و اشاعه شود. من برائت ابدی خود را از این نظریه اعلام می‌کنم. حقیقت روشن این است که زمین مسطح و ثابت است، این خورشید و ستارگان هستند که پیوسته دور زمین می‌چرخند.

در برابر سروران گرامی و همه مسیحیان مایل هستم کمترین شائبۀ بی‌ایمانی را از خود دور کنم. با قلبی پاک و ایمانی استوار از چنین افکار کفرآمیز برائت می‌جویم. سوگند می‌خورم که نه به صورت کتبی و نه به شکل شفاهی کلمه‌ای بر خلاف کلام مقدس خداوند ادا نخواهم کرد.

در برابر شما اعلام می‌کنم که اینک به بطلان و نادرستی عقاید پیشین خود واقف شده‌ام و نور ایمان به قلبم تابیده است. اکنون هر حکم و جزایی که برایم تعیین شود با میل و رغبت خواهم پذیرفت.

در پایان متذکر می‌شوم که برای کسب اطمینان از صحت و دقت اعترافات خود، هر آنچه در اینجا گفتم را پیش از این با شعور و هشیاری کامل با خط خود روی کاغذ آورده‌ام، تا هیچ خللی در آن راه نیابد.»

سرانجام گالیله

گالیله به حبس ابد محکوم شد، اما به خاطر کهولت سن به او اجازه دادند که در خانه خود در حومۀ فلورانس محبوس بماند، تا در سال ۱۶۴۲ درگذشت. یعنی درست همان سالی که ایزاک نیوتن فیزیکدان انگلیسی به دنیا آمد، و بر پایه نظریات گالیله فیزیک مدرن را متحول کرد.

نزدیک چهار قرن بعد پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۹۲ رسوایی محاکمه گالیله را "سوءتفاهمی دردناک" در تاریخ مسیحیت دانست که از تقابل دانایی و ایمان زاده شده بود. در فوریه ۲۰۰۹ واتیکان مراسمی رسمی برای بزرگداشت گالیله برگزار کرد. 

این واقعیت که او در محکمۀ "ارباب شریعت" عقاید خود را انکار کرد، ذره‌ای از ارج و مقام او نکاسته است. 

منبع : روزنامه اینترنتی

شکایت دیرینه

صدای جهانروای بشریت همیشه گویای آن است که عدالت و فضیلت افتخار آمیز ولی پر از اندوه است . 

اینکه عدالت و حقانیت مستوجب عذاب و آدم بدکار و ظالم کامیاب است شکایت دیرینه نوع بشر است . 

 

از کتاب فلسفه افلاطون