سورتمه

قدیر شعیبی

سورتمه

قدیر شعیبی

ولنتاین

میخواهم برای عکست قاب تازه ای بخرم ، 

با خورشیدی بر روی سینه ات .

به یاد پدر ( بیستمین سالگرد درگذشت )

پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف ، 

پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی ، 

پدرم پشت زمان ها مرده است . 

پدرم وقتی مرد ، آسمان آبی بود ، 

مادرم بی خبر از خواب پرید ، خواهرم زیبا شد . 

پدرم وقتی مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند . 

مرد بقال از من پرسید : چند من خربزه می خواهی؟ 

من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟ 

 

پدرم نقاشی می کرد . 

تار هم می ساخت ، تار هم می زد . 

خط خوبی هم داشت . 

 

گزیده ای از شعر صدای پای آب زنده یاد سهراب سپهری

 

استاکر

تیتر نامه را که می نویسم صدای پر طنینی در گوشم می پیچد ، حتما تو هم بیاد داری اریک عزیز را می گویم . نمیدانم چرا با به یاد آوردن طنین صدای پدر اریک احساس نا امنی می کنم و مدام فضای بجای مانده از تخریبات هسته ای را به یاد می آورم . راستی معجونی است کافه گلاسه چهارراه ولیعصر و بعد هم سینمای عصر جدید با آن فیلمهایش ، آدم را یاد چه چیزها که نمی اندازد .

قلم و کاغذ که بدست می گیرم کلمات از من فرار می کنند ، گویی آنها هم متوجه شده اند که دیگر صداقتی در کار نیست و هر چه هست از سر گریز و دوری جستن است .

خیلی وقتها خیلی چیزها می توان نوشت ، خیلی وقتها خیلی چیزها می توان دید ، احساس کرد ، اما نمی توان چیزی در مورد آن نوشت ، فکرهای بیمار و افسار گسیخته کلمات را فراری میدهند ، گویی می ترسند که جمله ای شکل بگیرد و هویت پیدا کند شاید آنها هم به این نتیجه رسیده اند که صداقتی در کار نیست ، پس ضرورتی نمی یابند کاربردی داشته باشند ، به همان تک افتادگی و بی هویتی دل خوش کرده اند و تنها به همان معنا و قاعده های دستوری بسنده می کنند .

قلم و کاغذ که بدست می گیرم چیزی در من نهیب می زند نهایت و انجام کار چه خواهد شد ، انسان بی ماوا و مسکن ، بی پناه و غریب ، تک افتاده و تنها مانند همان قاعده های دستوری و تنهایی و به خود می آیم که از کجا و چگونه باید شروع کرد  از چه چیز باید گفت که در نهایتش صداقت و انجامی باشد . خواندن ، دیدن و حس کردن در من درگیری بوجود می آورد . سئوال و جواب ، صغرا و کبرا ، بالا پایین ، پایین بالا ، چپ راست ، جلو عقب و باز چون نهایت و انجامی نمی بینم آرام و قرار می گیرم و به درماندگی خود می اندیشم . از اینکه وحشت سراپای وجودم را در بر می گیرد شرمناک می شوم ، وحشت از نیستی ، از نبودن ، از بی معنایی ، از حس نکردن ، از تلاش و کوشش ندانسته و ناخواسته و باز همچنان در عین درماندگی می خواهم باشم ، اعتراض کنم ، زجر بکشم ، رنج ببرم ، حس کنم ، دوست بدارم ، عشق بورزم و بودن را بر نبودن ترجیح دهم ، بودنی که در آن معنی می شویم و تجربه اش می کنیم ، بودنی که میدانیم از جایی شروع و به جایی ختم می شود و در مجموعه ای بنام زندگی هویت پیدا می کنیم و در این بین جدای از کلنجارهای فکری در مورد چگونگی این زندگی ، اصل موضوع که همان اصل هستی است زیر سئوال می رود و درگیری بوجود می آورد ، چیزی شبیه استاکر . 

 

بهمن ۷۰ 

  

۴ - نان خورهای بی شمار ( اصل جمعیت نوشته تامس مالتوس )

یکی از سرگرمی های اواخر قرن هجدهم خیالبافی درباره انواع اتوپیا یا ( شهر نیست در جهان )بود نهضت های انقلابی امریکا و فرانسه ، که با ایده آلیسم توام بود خیال پرستان را به این نتیجه رسانده بود، که چشم انداز تعالی و کمال انسانی در افق نمودار شده و پیدایش یک بهشت زمینی امری است که از روز روشن تر .

میان این رؤیاپرستان دو نفر، ویلیام گادوین در انگلستان و مارکی دو کوندورسه در فرانسه هواداران زیادی داشتند که آمال و رؤیاهای توده های مردم را در آن عصر جدید بیان می کردند . نمونه بارز این خوشبینی چاره ناپذیر نظریاتی است که گادوین در کتاب خود به نام عدالت سیاسی بیان کرده است . وی می گوید بزودی زمانی خواهد رسید که ما چنان پر از نشئه حیات خواهیم شد که به خواب احتیاج نخواهیم داشت و چنان سرشار از زندگی خواهیم گشت که نخواهیم مرد و احتیاج به زناشویی تحت الشعاع تمایل مردم به پرورش ذوق و شعور خواهد شد و خلاصه مردم تبدیل به فرشته خواهند شد . وی با لحنی موسیقی وار در گوش مردم می خواند که پا به پای پیشرفت بهداشت و دیرزیستی تمام شئون زندگی به پیش خواهد رفت . جنگ و جنایت و چنان که می گویند اجرای سیاست و به طور کلی حکومت از میان خواهد رفت . گذشته از اینها بیماری و اضطراب و غم ونفرت نیز رخت بر خواهد بست و همه کس با اشتیاقی وصف ناکردنی طالب راحت دیگران خواهد گشت . درباره بر طرف کردن ترس مردم از ازدیاد جمعیت و قلت غذا گادوین می نویسد : ترس ازدیاد جمعیت که هزاران قرن رو به فزونی بوده از میان خواهد رفت و زمین برای تغذیه ساکنانش تکافو خواهد کرد . او می پنداشت که عاقبت شهوت جنسی تعدیل خواهد گردید و کوندورسه اظهارنظر می کرد که بدون لزوم توالد و تناسل غریزه جنسی ارضا خواهد شد .

این سخنان دلپذیر چون حباب هایی بود که می باید کسی آن ها را از هم بپاشد . در این میان جوان سی و دو ساله گستاخی به نام تامس رابرت مالتوس شاگرد مدرسه دینی دانشکده کمبریج مصمم به این کار شد . پاسخ وی به جویندگان تکامل اجتماعی به صورت رساله ای در باب اصل جمعیت در سال 1797 منتشر شد و به مرتبه یکی از آثار کلاسیک علم اقتصاد رسید .

مالتوس پسر دوم دنیل مالتوس و معاصر آدام اسمیت و تامس پین بود ولی البته از آنها بسیار جوان تر بود . پدرش که یک اشراف زاده فارغ البال و دوست روسو و اداره کننده املاک او بود، یکی از پر حرارت ترین پیروان گادوین به شمار می رفت . هم پدر و هم پسر به بحث و جدل علاقه داشتند . توماس با نظریات خیال بافان می جنگید و پدرش از ایشان دفاع می کرد بالاخره تامس به اصرار پدرش تصمیم گرفت که عقایدش را به رشته تحریر کشد . آن رساله مشهور یعنی کتابی که در دو قرن گذشته اثر عمیقی بر پندار کردار بشری داشته و شاید در هیچ عصری چون امروز بر سر زبان ها نبوده نتیجه آن مجادلات بود . آنچه آدام اسمیت در بیست سال پیش در زمینه تحقیق در ماهیت و منشاء ثروت کرده بود ، مالتوس با تحلیل کنجکاوانه خود درباره منشاء و علت فقر تکمیل کرد .

‍‍مالتوس در ابتدا دو فرض اساسی را مطرح می کند :

« یکی این که غذا لازمه ادامه حیات است و دیگر این که تمایلات جنسی دو جنس مخالف نیز لازم است و به همین نحو باقی خواهد ماند . »

مالتوس که فرضیه خود را غیرقابل انکار می دانست ، اصل مشهور خود را بدین ترتیب بیان می کند :

... نیرویی که سبب ازدیاد جمعیت می شود از هر قدرت مادی ، که در راه تولید مواد اولیه برای ادامه حیات به کار می رود ، تواناتر است ...

جمعیت و نفوس هر گاه بی مانع باشد ، به نسبت تصاعد هندسی افزایش می یابد ولی تولید قوت لایموت به نسبت تصاعد عددی بالا می رود . کوچک ترین آشنایی با اعداد تفاوت فاحشی را که در مقایسه این دو نیرو وجود دارد آشکار می سازد .

و در تایید نظر خویش ، مالتوس در جای دیگر چنین می گوید :

طبیعت با دست گشاد و سخاوتمند ش تخم زندگی را در قلمرو حیوان و گیاه به یک میزان افشانده ، ولی در فراهم کردن جا و مواد غذایی مورد نیاز امساک فراوان روا داشته ... نتیجت‍ا ازدیاد گیاهان و حیوانات تحت این قانون محدود کننده کند می گردد . اما عاقلانه نیست که ازدیاد افراد انسانی را از این قاعده مستثنا بدانیم . تاثیر ازدیاد بی تناسب در گیاهان و حیوانات هدر رفتن تخم و مرض و مرگ نابهنگام است و در انسان بدبختی و تبهکاری .

مالتوس چنین می پنداشت که از نظریات او نتایج علمی گریز نا پذیری حاصل می شود . اگر ابنا بشر بخواهند از بزرگترین خوشبختی های ممکن برخوردار شوند ، نباید مسئولیت تشکیل خانواده را تا هنگامی که استطاعت آن را ندارند قبول کنند . آن ها که ضروریات تشکیل خانواده را ندارند باید مجرد بمانند . به علاوه ، سیاست دولت و پاره ای قوانین بایستی طبقه فقیر و یا کسان دیگر را که نمی توانند مخارج خانواده را به عهده بگیرند ، از به دنیا آوردن کودکان باز دارد .

ظهور رساله مالتوس توفانی از انتقاد و اعتراض و بد گویی ، بخصوص از دو ناحیه بر پا کرد : یکی محافظه کاران مذهبی ، و دیگری افراطی های اجتماعی . بونار بر جسته ترین زندگی نویس مالتوس ، می نویسد : « نزدیک سی سال باران اعتراض و ایراد بر سر او می بارید . » هیچ کس به قدر مالتوس مورد اهانت قرار نگرفته بود . وی را متهم به این کردند که : « از مرض و بردگی و قتل کودکان حمایت می کند ، خیریه و ازدواج جوانان را باطل می شمارد و خود جسارت آن را دارد که علیرغم موعظه هایی که علیه پلیدی های خانواده می نماید ازدواج کند و می پندارد که دنیا چنان دچار بی نظمی است که بهترین اعمال مولد بیشترین صدمات است و خلاصه زندگی را از تمام لذات و شیرینی ها محروم می کند . »

اثرعقاید مالتوس روی علوم طبیعی کاملا به قدرت اثری بود که روی علوم اجتماعی داشت هم داروین و هم آلفرد راسل والاس بی ریا اعتراف می کردند که پیشرفت و توسعه فرضیه تحول براساس « انتخاب طبیعی » را مدیون او هستند . داروین می نویسد :

در اکتبر 1838 ، یعنی پانزده ماه پس از این که تحقیقات اصولی خود را شروع کرده بودم ، اتفاقا برای سرگرمی به خواندن رساله « جمعیت » مالتوس پرداختم و چون به علت مشاهدات مداوم زندگی گیاهان و حیوانات آماده درک تنازع بقا بودم ( عبارتی که مالتوس اول به کار برده ) که در هر مورد صادق است ، ناگهان دریافتم که تحت شرایط مساعدی موجودات ناسازگار از بین می روند . نتیجه این امر بوجود آمدن نوع جدیدی می شود . بالاخره در این جا که فرضیه ای یافتم که می توانستم بر مبنای آن کار خود را آغاز کنم .

پنج سال بعد از پیدایش اولین چاپ رساله ، چاپ دوم آن ، که بزرگتر و مفصل تر و به صورت چهار ورقی تنظیم شده بود ، منتشر شد . این طبع ، فطانت و سبک با روح و اطمینان پرشور چاپ اول را نداشت بلکه شکل عالمانه یک رساله اقتصادی را به خود گرفته بود و با وجودی که بجزپرورش فرضیه « کف نفس » اصول اولیه چندان فرق فاحشی نکرده بود ، صفحات کتاب پر از حواشی و مدارک و منابع بود . چهار طبع دیگر در مدت حیات مؤلف منتشر شد . چاپ پنجم در سه جلد ودر حدود هزار صفحه بود . مالتوس چنان سرگرم مرور رساله اولیه خود بود که تنها اثر بزرگی که بعد از آن نوشت کتاب اصول اقتصاد با در نظر گرفتن موارد اصولی آن در سال 1820 بود .

زندگی مالتوس نسبتا آرام و بی سرو صدا بود . تا سال 1804 ، که در 38 سالگی ازدواج کرد ، بی دغدغه خاطر و بی هیچ مسئو لیت به تحقیقات اقتصادی و کار نویسندگی اش می پرداخت . سال بعد به استادی کرسی تاریخ معاصر و اقتصاد دانشگاه نوبنیاد مؤسسه هند شرقی در هیلی بری ، که برای آموزش کارمندان مؤسسه هند شرقی برپا شده بود ، منصوب گردید . این اولین باری بود که کرسی علم اقتصاد یک دانشگاه انگلیسی زبان تاسیس می یافت . مالتوس سی سال در آن دانشگاه تا هنگام مرگش باقی ماند . وی سه فرزند داشت که از آن ها یک پسر و یک دختر به سن بلوغ رسیدند.

از میان انتقادهایی که درباره رساله مالتوس در اصول جمعیت نگاشته شده ، شاید هیچ یک عادلانه تر و یا اصولی تر از جان می نارد کینز ارزش آن را تحلیل نکرده باشد . وی می گوید :

این کتاب بدون شک نزد کسانی که نفوذ بسیاری در پیشرفت فکر داشته اند مقامی والا دارد . این کتاب عمیقا از سنت علوم انسانی مردم انگلیسی برخوردار است . همان سنت اسکا تلندی و انگلیسی که به عقیده من از قرن هجده تاکنون موجد احساس مداوم فوق العاده ای بوده – سنتی که با اسامی لاک و هیوم و آدام اسمیت و پیلی و بنتم و داروین و میل همراه است – سنتی که بخاطر عشق به حقیقت و صداقت و شرف و خواست و روشن بینی عاری از احساسات و بدون آلودگی به ماوراءالطبیعه و بالاخره بخاطر مروت و انصاف و حس مردم دوستی ، درخشان و برجسته است . در آن نوشته ها نه تنها دوام و ثبات احساسات مشهود است بلکه آغشته از حقیقت واقع زندگی است . مالتوس نیز متعلق به همین گروه است .    

      

کتابهایی که دنیا را تغییر دادند 

رابرت بینگهام داونز