در جنگ یونان و خشایارشا _ که شاه قریب نیم میلیون سرباز ایرانی را از مردم ماوراءالنهر تا مدیترانه ، به سرزمین کوچک یونان کشاند _ در تنگه ترموپیل ( گذرگاه داغ ) ، سیصد تن از مردم اسپارت ، به سرداری لئونیداس ، با اینکه می توانستند دره را رها کنند و بگریزند ، معذلک ماندند و همه کشته شدند ، و بعدها بر قبر دسته جمعی آنها نوشته شد : << ای رهگذر ، به لاسدمونی ها بگو که ما در اینجا خوابیده ایم تا به قوانین آن وفادار باشیم . >>
چند سال پیش ، من و ایرج افشار با اتومبیل از تنگه مخوف ترموپیل گذشتیم و در پیچاپیچ آن تنگه ، در خاک افتادن ده ها و صدها و هزارها سرباز پارسی در خیال من مجسم می شد ، و سطور تاریخ رژه می رفت ، آنجا که داریوش در کتیبه مزار خود نوشته بود : اگر فکر کنی که چند بود آن کشورهایی که داریوش شاه داشت : پیکرها را ببین که تخت را می برند ، آنگاه خواهی دانست که نیزه پارسی دور رفته . . . آنگاه بر تو معلوم می شود که مرد پارسی خیلی دور از پارس جنگ کرده است .
این ابیات را همانجا گفته ام :
در ترموپیل ، زخمی آتن ، به خون نوشت :
من از برای خاک وطن کشته می شوم
پیکان ز رگ کشید برون ، پارسی و ، گفت :
من هم بدون گور و کفن ، کشته می شوم
اما یکی نگوید ، کاین سوی << مرمره >>
معلوم هست بهر که من کشته می شوم ؟
محمد ابراهیم باستانی پاریزی
سیگاری نیستم
اما به توکه فکرمیکنم
انگارمزرعه ای ازتوتون
درسرم آتش میگیرد