شما هم قضاوت کنید :
عملکرد مو مشکی در دفاع از ناموس خود ( جایگاه همسر )
عملکرد مو مشکی در دفاع از عشق خود ( جایگاه معشوق )
ایثار مو مشکی در رد ناموس و دفاع از عشق مو قرمز و گزل
پیرمرد: چه جوری بگم. . . من دیگه یه سنی ازم گذشته. . . گاهی وقتها از این که یه چیزی رو به موقع نگفتم، پشیمون شدم. شما از صبح تا شب جون میکَنی که زنتو خوشبخت کنی. . . نه این که اون آدم بدی باشه ولی روزها که شما نیستی با یه مرد دیگه تو اون پارک خلوت چکار می کنه ؟ ...
دادگاه روز .
دادگاه کوچکی برپا کردهاند. قاضی و عوامل دادگاه در جای خود قرار دارند. در جایگاه تماشاچیان پیرمرد و مادر گزل نشستهاند.
مومشکی: راننده خوبی بودم. همیشه جریمههامو به موقع پرداختم. مالیاتمو دادم. به زنم وفادار بودم. همة زندگیم، زنم بود. وقتی اون به من خیانت کرد، من دیگه برام چیزی نمونده بود تا به خاطرش آدم آرامی باقی بمونم. هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی قاتل باشم.
قاضی: (دسته جک تاکسی را به عنوان آلت قتاله در دست دارد.) شما به اعدام محکوم شدی. آخرین دفاع شما رو میشنویم.
مومشکی: من از ناموسم دفاع کردم. اگه کاری نمیکردم خودمو نمیبخشیدم. من به وظیفهام عمل کردم. من راضیام، خوشبختم.
قاضی: اما من شخصاً ناراضیم. قاضی هیچ نفعی از اعدام نمیبره. این جامعه است که نفع میبره. منتهی دادگاه از حق زندگی افراد دفاع میکند. هیچ کس به جز قانون حق گرفتن جان کسیرو نداره. . . چقدر دلم میخواست تو رو آزاد کنم. من موقعیت تو رو درک میکنم. اما کاری از دستم ساخته نیست. ولی چون خودت خودتو معرفی کردی نوع مرگتو میتونی خودت انتخاب کنی.
مومشکی: منو بندازین تو دریا. چون مادربزرگم میگفت هرکس توی دریا بمیره یه بار دیگه به دنیا میآد.
مادر گزل: (از جایش برمیخیزد.) داماد منو نکشین. من ازش راضیام. اون دختر منو خوشبخت کرده بود.
قاضی روی میز میکوبد که مادر گزل سکوت کند.
قاضی: دیگه حرفی نداری؟
مومشکی: چرا یه چیزی دلخورم میکنه. من زنمو خوشبخت کرده بودم. این همه زندگی براش فراهم کرده بودم. چرا عاشق یه واکسی شده بود؟ یه رانندة تاکسی چیاش از یه واکسی کمتره؟ شما فکر میکنین من از اون زشت تر بودم ؟ ...
پیرمرد: شما اون مردو میشناسین؟
موبور: کدوم مرد؟
مومشکی روی ریل دور میشود و دیگر از پشت او را میبینیم.
پیرمرد: اون مردی که داره دور میشه.
موبور: کدوم؟
پیرمرد: فکر کردم با خانوم شما نسبتی داره. میدونین من تو پارک دنبال اینم که یه جفت برای قناریام بگیرم. ولی خانوم شما حواس منو پرت کرده. الان یه مدته میبینم با این مرد. . . (تردید میکند.) ولش کن میترسم کار بیخ پیدا کنه ؟ ...
دادگاه روز .
قاضی و اعضای دادگاه در جای خود قرار دارند. در جایگاه تماشاچیان پیرمرد و مادر گزل نشستهاند.
قاضی: تو به مرگ محکوم شدی. دادگاه مایله آخرین دفاع تورو بشنوه.
مومشکی: من راضیام. در راه عشقی که داشتم کشته میشم.
قاضی: ولی دادگاه ناراضیه. دادگاه هیچ نفعی از اعدام کسی نمیبره. این جامعه است که نفع میبره. دادگاه از ناموس مردم دفاع میکنه. هیچ کس به جز قانون حق گرفتن جان کسی رو نداره. شخصاً خیلی دلم میخواست برات یه کاری بکنم.
مادر گزل: (برمیخیزد) اون باید به مجازاتش برسه. چند بار اومده بود خواستگاری دختر من. بهش گفتم تو اونو بدبخت میکنی. شوهر دخترم براش همه چیز فراهم کرده بود. دختر من هیچی کم نداشت. این قاتل خوشبختی دختر منو گرفت.
قاضی با چکش به روی میز میکوبد که مادر گزل ساکت شود.
قاضی: وصیتی نداری؟
مومشکی: من کسی رو جز خدا ندارم که براش وصیت کنم. میخوام بهش بگم (رویش را به آسمان میکند.) خدایا تو دنیا خیلی خوش گذشت. اگه خواستی یه بار دیگه منو به دنیا بیاری، همین جوری بیار.
قاضی: یعنی از کاری که کردی پشیمون نیستی؟
مومشکی: قبل از این که عاشق بشم خیلی زندگی سخت میگذشت. از این که غیر از این مدت همة عمرمو عاشق نبودم پشیمونم. و از خدا معذرت میخوام.
قاضی: دلم برات میسوزه. اما نمیتونم تو رو مجازات نکنم. قانون برات راهی نگذاشته. اما مرگتو میتونی خودت تعیین کنی. فقط نمیتونی بخوای تو رو توی دریا بندازیم. چون یه تبصرهای ما رو از این کار منع میکنه.
مومشکی: پس همون جایی که عاشقی کردم میخوام بمیرم. زیر اون درختی که با معشوقم بودم.
قاضی: شخصاً یه سئوالی برام باقی مونده. شوهر اون زن هم از تو زیباتر بود؛ یه تاکسی داشت؛ تو، هم از اون زشتتری؛ هم دستفروشی؛ چی باعث شده تو رو ترجیح بده؟
مومشکی: منم نمیدونم. ولی اگه میشه خودشو بیارین ازش بپرسین تا یه بار دیگه ببینمش.
قاضی: (به روی میز میکوبد.) ختم دادرسی اعلام میشود.
جلوی خانة گزل، لحظهای بعد.
تاکسی مومشکی از راه میرسد. از ضبط آن صدای موسیقی بلند است. پیرمرد جلو میرود و قبل از آن که مومشکی پیاده شود، به شیشه میکوبد. مومشکی شیشه را پایین میدهد.
پیرمرد: مرد حسابی پس تو کی میخوای جلوی زنتو بگیری؟ تا حالا هفت دفعه با چشمهای خودم دیدم که وقتی تو سر کاری اون با یه مرد غریبه تو پارک معاشقه میکنه.
مومشکی: زن من؟
پیرمرد: باور نداری صداشونو گوش کن.
از جیبش ضبط را درمیآورد و از داخل آن نواری را بیرون میکشد و به دست مومشکی میدهد. مومشکی نوار را با تردید نگاه میکند. بعد نوار موسیقی را از ضبطش درآورده نوار جدید را میگذارد. صدای پرنده میآید.
پیرمرد: جلوتره. (مومشکی نوار را جلوتر میبرد اما باز هم صدای پرنده میآید.) خودم صداشونو ضبط کردم. لابد اونور نواره. (مومشکی آن روی نوار را میگذارد و هر چه کنترل میکند باز هم صدای پرنده میآید.) میتونی همراه من بیای تو پارک ببینیشون.
جاهای مختلف در کشتی، ادامه.
مومشکی در بین مسافران به دنبال موبور میگردد او را نمییابد. در توالتها را یک به یک باز میکند. موبور نیست. به روی عرشه میرود. موبور نیست. در آخرین لحظه موبور را میبیند که خود را در پناه مانعی مخفی کرده به سمت او میرود و حمله میکند. زد و خوردی در میگیرد که هیچ لحظهای از آن را نمیتوانیم ببینیم. چرا که مدام پشت موانعی پنهان میشوند. حالا چاقو در دست موبور است. به سمت مومشکی میرود. چاقو را روی گردن مومشکی میگذارد. مومشکی خسته و تسلیم است.
موبور: نمیکشمت چون ما به دنیا نیومدیم همدیگه رو بکشیم. (چاقو را به او میدهد.) اما حاضرم بمیرم (دست مومشکی و چاقو را روی گردن خودش میگذارد.) منو بکش. دست خودم نیست. نمیتونم عاشقش نباشم.
رستوران عروسی، روز.
رستوران کوچک و شیکی که مشرف بر دریاست، برای مراسم عروسی آماده شده. گزل در لباس عروس در کنار موبور با لباس سفید دامادی نشسته است. قاضی پیش آنهاست و مومشکی با همان لباس همیشگیاش از مهمانان پذیرایی میکند.
مادر گزل میخواهد مراسم را ترک کند. مومشکی جلوی او را گرفته است و مجبورش میکند که حضور داشته باشد.
قاضی: مدتهاست که دلم میخواد به عنوان یه فرد زندگی کنم. یه عمر بود که فقط نقش اجتماعیمو انجام میدادم. از هفتة پیش که خبر عروسی شما رو شنیدم، قضاوتو گذاشتم کنار. دفتر ازدواج باز کردم. قضاوت به درد کسی میخوره که به نتایج عمل مجرم فکر کنه، نه به دلایلش. هر گناهکاری رو محاکمه کردم و دلایلشو شنیدم، پیش خودم به این نتیجه رسیدم که اگه منم تو موقعیت اون بودم. . .
پیرمرد وارد رستوران میشود. قفس قناریهایش را همراه دارد. به دنبال مومشکی میگردد. از صدای سازی که پخش میشود دلخور است. خود را به مومشکی میرساند.
پیرمرد: قناریهامو آوردم برات، از تنهایی درت میآرن. ولی چرا این کارو کردی؟
مومشکی او را کنار میزی مینشاند. به قناریها نگاه میکند. بعد چشم در چشم پیرمرد میدوزد.
مومشکی: دو سال عاشقش بودم. شبها میاومدم پای پنجره شون آواز میخوندم. اون آب میریخت سرم، منو بیشتر عاشق خودش میکرد. وقتی بهم گفتی، زدمش. دوستش داشتم، چرا زدمش؟ چرا زدمش؟ (گریهاش میگیرد.) اونم عاشق بود. وقتی من میتونم عاشق باشم، چرا اون نمیتونه عاشق باشه؟
پیرمرد طاقت شنیدن حرفهای مومشکی را ندارد. گریهاش گرفته است. سمعکش را درمیآورد و به صورت مومشکی نگاه میکند. صدا از تصویر میرود. مومشکی باز هم حرف میزند، گریه میکند و حتی گاهی میخندد اما صدای او را نمیشنویم. پیرمرد پا به پای او میخندد و گریه میکند. بعد برمیخیزد، سر میز عروس و داماد میرود. آنها را بدجوری نگاه میکند و از عروسی خارج میشود. با خروج او صدا به عروسی بازمیگردد. مومشکی با قناریها سر میز گزل میرود.
قاضی: (دست به پشت مومشکی میگذارد.) میدونی ما شخصیتهای واقعی نیستیم. هیچ کس ما رو باور نمیکنه. تو باید این مردو میکشتی. منم باید تو رو اعدام میکردم. زنتم باید یه سرنوشت بدی پیدا میکرد.
مومشکی حلقه را از دستش درمیآورد و به دست گزل میدهد.
مومشکی: بدش به هرکی عاشقشی.
تاکسی در راه و جلوی خانه گزل، غروب و شب.
مومشکی ماشین را میراند. گزل و موبور در صندلی عقب نشستهاند و هر یک از شیشة کنار خود بیرون را نگاه میکنند. ماشین جلوی در خانة گزل میرسد، به موازات ریل توقف میکند. طوریکه نورش به روی ریل میدود. مومشکی پیاده میشود. سوئیچ تاکسی را به دست موبور میدهد.
مومشکی: هدیة عروسیتون. خداحافظ.
مومشکی با قفس قناریها روی ریل دور میشود. نور ماشین از او سایهای بلند ساخته است. گزل و موبور به هم نگاه میکنند.
موبور: ما به هم رسیدیم؟
گزل: من بازم خوشبخت نیستم.
موبور: خوشبختی چیه؟
گزل: نمیدونم. حالا احساس میکنم اونو بیشتر دوست دارم.
موبور: میرم میآرمش. منم عاشق عشقم نه عاشق معشوق. (از ماشین پیاده میشود و به دنبال مومشکی میدود.)
موبور: آهای وایسا وایسا.
خود را به مومشکی که از پشت دور میشود، میرساند به شبحی میماند. به پشتش میزند. شبح میچرخد. پیرمرد است. در چشم هم با ناباوری نگاه میکنند. بعد پیرمرد دست میاندازد و موبور را بغل میکند.
پیرمرد: منو ببخش میزتونو ترک کردم. دست خودم نبود. نمیتونستم تحمل کنم. من خودم همدرد تو بودم. قناری بهانه بود. بگو گزل کجاست؟
خلاصه ای از فیلمنامه
نوبت عاشقی محسن مخملباف