سورتمه

قدیر شعیبی

سورتمه

قدیر شعیبی

۱- کالبدشکافی قدرتمداری ( امیر نوشته نیکولو ماکیاولی )

مدت چهار قرن < ماکیاولیسم > در ذهن مردم دنیا مترادف با مفاهیم خباثت و ظلم و رذالت و خیانت بوده است . صاحب این مکتب یعنی نیکولو ماکیاولی مظهر یک سیاستمدار حسابگر وحیله باز و متظاهر و دورو و فاسدالاخلاق و عاری از هر گونه موازین شرافت و نمونه یک فرد کاملا بی وجدان شناخته شده که فلسفه اش این است که برای رسیدن به هدف تشبث به هر وسیله ای موجه می باشد. اعتقاد عموم براین است که عالی ترین نوع قانون از نظر ماکیاولی مقتضیات سیا سی است. در انگلستان قرن هفدهم < عمو نیک > لقب مشترک ماکیاولی و شیطان رجیم بود. آیا می توان از این متهم دفاع کرد یا جای آن است که وی را کمتر قابل سرزنش بدانیم؟ بحث اساسی امیر اینست که هر عملی که برای بهبود وضع کشور انجام گیرد قابل توجیه است و موازین اخلاقی حیات اجتماعی و زندگی خصوصی با هم متفاوت است. لذا طبق این نظریه سیاستمدار و مملکت دار می توانند برای منافع عمومی دست به هرگونه اقدام شدید و غیر عادلانه بزنند و به هر گونه حیله و فریبی متوسل شوند که در زندگی خصوصی نه تنها نفرت انگیز بلکه کاملا جرم شمرده می شود. در حقیقت ماکیاولی سیاست را از اخلاق جدا می سازد
نسخه های خطی کتاب امیر در زمان حیات ماکیاولی و بعد از او در میان مردم پخش گردید . انتشار آن در سال 1532 توسط پاپ کلمنت هفتم یعنی خویش نزدیک امیری که کتاب به وی تقدیم شده بود تصویب گردید.در مدت بیست و پنج سال این کتاب بیست و پنج بار طبع شد .سپس طوفانی برخاست : <شورای ترنت > دستور داد آثار ماکیاولی را نابود کنند در رم وی را متهم به کفر ساختند و نوشته هایش را در آنجا و سایر بلاد اروپا توقیف کردند.یسوعیان در آلمان شمایل کاه اندود او را سوزاندند و کاتولیک ها و پروتستان ها هما هنگ شدند و او را ترد کردند. در سال 1550 تمام آثار ماکیاولی در صورت اسامی کتابهای ممنوعه ثبت گردید و تا قبل از قرن نوزدهم وی برائت نسبی خود را باز نیافت . نهضت های انقلابی در آمریکا و فرانسه و آلمان و جاهای دیگر سبب توجه و تمایل مردم به جداکردن حکومت از کلیسا و درآوردن دولت به زیر قانون دنیوی شد . جهاد آزادی ایتالیا که در سال 1870 به اوج موفقیت خود رسیده بود از میهن دوست بزرگ خود یعنی ماکیاولی الهام می گرفت . داگلاس گرگوری در مقاله بسیار جامعی نشان می دهد که رهبر ملت ایتالیا یعنی کنت کاور با پیروی از دستورهای ماکیاولی توانست ایتالیا را متحد سازد ومهاجمینش را بیرون راند اگر وی راهی غیر از این پیموده بود جز با شکست و بدبختی با چیزی روبه رو نمی گشت. البته نمیتوان کتمان کرد که مستبدان و ظالمان هر دوره تاریخ پندها و دستورهای مفیدی در امیر یافته اند . صورت اسامی خوانندگان شایق این کتاب بسیار جالب است . امپراتور شارل پنجم و کاترین دومدیچی این اثر را بسیار تحسین می کردند . الیور کرامول یک نسخه از آن را بدست آورد و اصولش را در راه تقویت حکومت مشترک المنافع بریتانیا به کار برد . هانری سوم و هانری چهارم پادشاهان فرانسه هنگامی که مقتول شدند نسخه ای از این کتاب همراه داشتند . این کتاب به شاهزاده فردریک کبیر در پرداختن سیاست پروس کمک فراوان کرد . لویی چهاردهم از این کتاب چون بهترین شب کلاهش استفاده می کرد . یک نسخه کتاب که پر از یادداشت و اظهارنظر بود در کالسکه ناپلئون بناپارت هنگامی که در واترلو بود به دست آمد . نظریات ناپلئون سوم درباره حکومت کلا از این کتاب اقتباس شده . بیسمارک شاگرد وفادار مکتب ماکیاولی بود و آدولف هیتلر به قول خودش کتاب امیر را همیشه کنار بستر خود نگه می داشته تا همیشه منبع الهامات وی قرار گیرد . بنیتو موسولینی می گوید : به عقیده من کتاب امیر ماکیاولی عالی ترین راهنما برای هر سیاستمداری است . مکتب وی هنوز زنده است زیرا طی چهارصد سال هیچ تغییر ژرفی در اذهان آدمیان و یا در کردار ملت ها روی نداده است .از مقایسه دو کتاب رسالات و امیر خواننده به این نتیجه حیرت انگیز می رسد که ماکیاولی جمهوری خواهی مومن بوده علاقه ای به استبداد نداشته نوع مختلط حکومت سلطنتی و توده ای را بهترین نوع حکومت می دانسته و ایمان داشته که هیچ حکمرانی بدون پشتیبانی ملت خود در امان نیست . به عقیده وی با ثبات ترین دولت ها آن هایی هستند که بدست امیرانی اداره می شوند که محدودیت های قانون اساسی بر کارشان حکومت می کند . اکنون ماکیاولی یسوعیان وجود دارد که دشمن کلیسا است . ماکیاولی ملیون که منجی ایتالیای متحد است . ماکیاولی میلیتاریست ها که بوجود آورنده قشون ملی است . ماکیاولی فیلسوف ها که راه جدیدی در فلسفه یعنی فلسفه علمی گشوده و بالاخره ماکیاولی نویسندگان که آثارش را به خاطر سبک بارور و بیان دلیرانه اش می ستایند . وهمه این ماکیاولی ها به جای خود مشروعند
جای بحث و گفتگو نیست که هیچ کس قبل از کارل مارکس تاثیر انقلابی عظیمی را که ماکیاولی بر فلسفه سیاسی داشته نداشته است و بحق باید به وی لقب پدر و موجد < علم سیاست > را داد.


کتابهایی که دنیا را تغییر دادند 

رابرت بینگهام داونز

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر 25 مهر 1387 ساعت 01:20 http://www.blueboat.blogsky.com


هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند، اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند
movafagh bashi

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد