رودکی
شاد زی با سیاه چشمان ، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیکبخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نه خورد و نه داد
باد وابر است این جهان فسوس
باده پیش آر ، هر چه بادا باد !
نیکبخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نه خورد و نه داد
پس اونی که اصلا نداره که بخوره چی؟
درود بر شما
خیلی از این شعر زیبا لذت بردم. اجازه می دین بذارمش تو وبلاگ خودم؟
سلام . شما صاحب اجازه هستید قربان .
سلام
بسیار زیبا