امریکا سرزمین آرزوهای بزرگ
امریکا سرزمین فرصت های طلایی
درست 48 سال پس از جنبش سیاهان و اعطای حق رای به سیاهپوستان امریکا باراک حسین اوباما، امریکایی افریقایی تبار در اولین سه شنبه ماه نوامبر رئیس جمهور امریکا شد .
مردم امریکا بار دیگر نشان دادند که بدون دلیل نیست که پیشرو در ظرفیتها و دموکراسی هستند .
امریکا بار دیگر ثابت کرد که همچنان سرزمین آرزوهای بزرگ و سرزمین فرصتهای طلایی است .
انتخاب اوباما بار دیگر به دگم اندیشان و واپسگرایان متحجر نشان داد که دنیا مدام در حال پیشرفت و ترقی و آینده بشریت از آن دموکراسی و آزادی است .
از لنگستن هیوز شاعر سیاهپوست امریکا
بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود .
بگذارید پیش آهنگ دشت شود
و در آنجا که آزادست منزلگاهی بجوید .
( این وطن هرگز برای من وطن نبود )
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویا پروران در رویای
خویش داشته اند –
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن نه شاهان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند
نه ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد .
( این وطن هرگز برای من وطن نبود .)
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج گل ساختگی وطن پرستی نمی آرایند .
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کسی هست ، زندگی آزاد
است،
و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم .
( در این < سرزمین آزادگان > برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی )
........
........
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جستجوی آنچه می خواستم خانه ام باشد در نوشتم
من همان کسم که کرانه های تاریک ایرلند و
دشت های لهستان
و جلگه های سر سبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا < سرزمین آزادگان > را بنیان بگذارم .
آزادگان ؟
یک رویا –
رویایی که فرامی خواندم هنوز اما .
آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
- سرزمینی که هنوز آنچه می بایست بشود نشده است
و باید بشود ! –
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد .
سرزمینی که از آن من است .
-از آن بینوایان ، سرخپوستان ، سیاهان ، من ،
که این وطن را وطن کردند ،
که خون و عرق جبین شان ، درد و ایمانشان ،
در ریخته گری ها ی دست هاشان ، و در زیر باران خیش هاشان
بار دیگر باید رویای پر توان ما را بازگرداند .
آری ، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد آزادی زنگار ندارد .
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیده اند
ما می باید سرزمین مان را آمریکا را بار دیگر باز پس بستانیم .
آه ، آری
آشکارا می گویم ،
این وطن برای من هرگز وطن نبود ،
با وصف این سوگند یاد می کنم که وطن من ، خواهد بود !
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است .
ما مردم می باید
سرزمین مان ، معادن مان ، گیاهان مان ، رودخانه هامان ،
کوهستان ها و دشت های بی پایان مان را آزاد کنیم :
همه جا را ، سراسر گستره این ایالات سرسبز بزرگ را –
و بار دیگر وطن را بسازیم !